روزی مردی به نام کریم برای خود خانهای بزرگ و زیبا که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت، خرید. در همسایگی او خانهای قدیمی که صاحبی حسود داشت، بود؛ این همسایه همیشه سعی میکرد اوقات او را تلخ کند. با گذاشتن زباله کنار خانه اش و همچنین ریختن آشغال، آزارش […]